استخوان‌های مدفونی که همه چیز را فاش می‌کنند!

نمایش رادیویی «مزرعه بلال» به کارگردانی ایوب آقاخانی در ۵ قسمت تولید و پخش شد.

به گزارش خبرنگار مهر، سم شپارد نمایشنامه‌نویس، بازیگر و فیلمنامه‌نویس آمریکایی بود که «کودک دفن‌شده»، «غرب واقعی»، «نفرین طبقه گرسنه»، «خدای دوزخ» و «وقتی دنیا سبز بود» برخی از مشهورترین آثار او هستند که بارها در کشورهای مختلف اجرا شده‌اند.

بسیاری او را میراث‌دار برخی ستون‌های ادبیات نمایشی مانند هنریک ایبسن، تنسی ویلیامز و یوجین اونیل می‌دانند اما وجه تمایز او ایجاد معدلی جذاب از واقعیت و انتزاع است. شپارد از طریق ایجاد یک لحظه واقعی که با عاطفه‌ای عمیق و درونی همنشین شده است، از فاصله عینیت و ذهنیت در پرداخت شخصیت‌ها می‌کاهد.

ایوب آقاخانی نویسنده و کارگردان تئاتر در راستای معرفی ادبیات جهان به مخاطبان و علاقه‌مندان تئاتر و نمایش‌های رادیویی، نمایش رادیویی «مزرعه بلال» را با اقتباس از نمایشنامه «کودک دفن‌شده» سم شپارد اجرا کرده که در پنج قسمت از صدای جمهوری اسلامی ایران پخش شده است.

در این نمایش رادیویی اقتباس و تنظیم برای رادیو توسط ایوب آقاخانی انجام شده است.

بازیگران سومین قسمت «مزرعه بلال» عبارتند از علی‌اصغر دریایی، بهناز بستان‌دوست، مهدی نمینی‌مقدم، محمدرضا قلم‌بر، مهرداد عشقیان، احمد هاشمی و شقایق خاکی‌پور.

سردبیری و کارگردانی این اثر را ایوب آقاخانی به عهده داشته است.

دیگر عوامل نمایش عبارتند از افکتور: نازنین حسن‌پور، صدابردار: فرزاد شریفی، تهیه‌کننده: ژاله محمدعلی.

در خلاصه این قسمت آمده است:

پس از آنکه هالی و کشیش وارد خانه می‌شوند دوگی را می‌بینند که بیمار بر مبل افتاده است. شلی در کنار اوست و برادلی در خواب است. هالی که انتظار نداشت خانه را در چنین وضعیتی ببیند شرمسار و شگفت‌زده می‌شود. شلی خود را معرفی می‌کند و این بار به نظر می‌رسد که هالی وینس را به یاد می‌آورد. هالی به دختر توجهی نمی‌کند و شلی از شدت خشم و آشفتگی ظرفی را می‌شکند و دوگی هم پای مصنوعی برادلی را بر می‌دارد. همه چیز بی‌نهایت به‌هم ریخته می‌شود.

در همین وضعیت ناگهان دوگی اعتراف هولناکی می‌کند. او می‌گوید که سال‌ها پیش وقتی همه چیز این خانه و خانواده زیباتر بود هالی پسرکی به دنیا آورد که دوگی آن را نمی‌خواست و او بچه را غرق کرده و در جایی نامعلوم به خاک سپرده شده است. کشیش و شلی بهت‌زده می‌شوند و هالی خانه را ترک می‌کند. در همین حال وینس مست و با چندین بطری وارد خانه می‌شود. حرف‌های عجیبی می‌زند و یک بطری را می‌شکاند. دوگی که حالا نوه‌اش را بازشناخته است وصیت می‌کند این خانه به نوه‌اش وینس ارث برسد.

شلی که دیگر تحمل ندارد از وینس می‌خواهد که با او از آن خانه خارج شوند اما وینس سر باز می‌زند و درست روی مبلی که دوگی نشسته بود، می‌نشیند. هالی که از خانه خارج شده فریاد می‌کشد و می‌گوید که تیلدن راست می‌گفته است و در حیاط انبوهی از ذرت و هویج روییده است. در همین حال تیلدن به خانه باز می‌گردد. چندین استخوان در دست دارد و می‌گوید که بالاخره پیدایش کردم. استخوان‌های بچه دفن شده!