مرتضی معصوم نبود اما مظلوم بود و هست و خواهد بود

نصرالله قادری نمایشنامه‌نویس و کارگردان تئاتر و از دوستان شهید مرتضی آوینی در سال‌روز شهادت سید اهل قلم یادداشتی را منتشر کرد.

مهر: نصرالله قادری نمایشنامه‌نویس و کارگردان با سابقه تئاتر ایران و از دوستان شهید مرتضی آوینی، در سال‌روز شهادت سید اهل قلم یادداشتی را در اختیار گروه هنر خبرگزاری مهر قرار داد.

در یادداشت قادری با عنوان «مرتضای ما، شهودکننده خرد و خردمداری است!» چنین آمده است:

«به نام خداوند قلم، زیبایی و عشق

سید آل قلم، شهید ما است. شرط رسیدن شهید به مقام «شهادت» حضور فعال او در محل و بستر وقوع واقعه و مشاهده حقیقت آن از نزدیک است. از سویی دیگر، چون عالم به حقایق ماجرا است، شهید است و حق شهادت‌دادن دارد. پس خود شهید نیز مشهود شهادت خویش و دانش خویش است. از آنجا که دانش از منظر اسلام محمدی (ص) «نور» است، شهید، علاوه بر این که خود نیز مشهود است، چنان خورشیدی است که طریق حقیقت و حق را آشکار می‌سازد. مرتضی من! همیشه از چهار سو مورد هجوم بوده است. همواره سرکوب شده است. اما این او هر قدر هم که به هزار ترفند سرکوب شود، از نو خود را بالا می‌کشد. هر قدر منع شود، منکوب شود، قطع شود، تضعیف شود و به عنوان موجودی ناسالم، یا «آدم زیادی»، خطرناک و هر عنوان دیگری معرفی شود. یا به هزار ترفند مصادره به مطلوب شود تا از حقیقت خود تهی شود. باز در وجدان هر انسان آزاده‌ای به پا می‌خیزد.

ما هرگز نمی‌توانیم «آواز» آن سال‌های پرتپش و هراس، آواز آن روح متعالی که ماننده پر پرواز جبراییل بود، آواز شاد «آوای ژرف» را فراموش کنیم. آوازی که هرگاه «کلمه» را می‌بینیم، واژه‌های آن به خاطرمان می‌آید. مرتضی من! مرتضی ما ! در واژه واژه «سوره» در فریم فریم «روایت فتح»، در هر آوای اهورایی که می‌شنویم به خاطرمان می‌آید. مرتضی در اشک و لبخند، در دل بیکران اقیانوس، بر لبه جهان، آن سوی گیتی و در «دل» و «جان» هر که پی آواز حقیقت بدود، زندگی می‌کند.

برای تجدید حیات و آغاز احیای رابطه ما با اوی شاهد، اوی حقیقی و نه مصادره شده، ممکن است در یک آن ناپدید شود؛ اما ما با نامیدن اصیل او می‌توانیم در درونمان قلمرویی از فکر و احساس برایش خلق کنیم تا باز خود خود خود او بیاید. وقتی می‌آید اگر قدرش را بدانیم، خواهد ماند؛ اگر به هر دلیل و حجتی مصادره‌اش کنیم می‌رود تا در «جان» دیگری نمودار شود.

مرتضی معصوم نبود. اما مظلوم بود و هست و خواهد بود. گاه چنان به «عرشش» می‌برند که قابل دسترسی نباشد و گاه چنان به «فرشش» می‌کوبند تا در «مغاک» گم شود. اما او نوری از منشا نورالنور است. او همان روشنایی و بوی گل خوب و آب زاینده است. آواز پر جبراییل که از رازها سخن می‌گوید، نور و بوی او را خواهد آورد.

«خدایا، خدایا – سواران نباید ایستاده باشند – هنگامی که حادثه اخطار می‌شود. خدایا، خدایا – دختران نباید خاموش بمانند هنگامی که مردان نومید و خسته – پیر می‌شوند.» خدایا، خدایا حقیقت‌جویان نباید ساکت بنشیند و نظاره کنند وقتی که «دانش» و «دانایی» و «عشق» شهید شهود کننده خرد و خردمداری ما مثله می‌شود، هر که، هر که پی‌جوی ذات مرتضی است، فقط از طریق حضور و تعلیم تعقل و شهود و اندیشیدن در آن‌چه از او تراوش کرده و مانده است، به دست می‌آید.

به چشم سر می‌بینم که او خواهد آمد، سوار بر اسبی کهر، چهار نعل، پوشیده در چار آیینه، هنگامه چار هنگام، وقتی که چار پاره تنمان بلرزد، زمانی که چار بند بدنمان که در چاردیوار زندگی گرفتار است آزاد شود. سوار من، سوار ما، مرتضی من بالاخره از گرداب چار موج بلا خواهد گذشت، هنگامه‌ای که چار سویش طوفان و دشمنش تکیه بر چار بالش زده به قدرت چار آیین فتوای مرگ اندیشه‌اش را صادر کنند. هنوز صدای چار تکبیر زنان می‌آید، هنوز هستند آدم هایی که چار قل می‌خوانند و چار تکبیر می‌زنند بر زندگی و چار بند بودنشان را به چار دیوار حق تکیه می‌دهند تا چار آخر سنگین بگذرد که خواهد گذشت.

هر چند همواره ذات مرتضی حقیقت اندیشه و معرفتش از چهار سو و چهار گروه، «قاسطین»، «ناکثین»، «مارقین» و «قاعدین» مورد هجوم است. مرتضی من، مرتضی ما هنرمند بود و اهمیت هنر را ادراک می‌کرد. اهمیت هنر از این رو مهم است که فصول روح و جان یا رویدادی خاص یا دردناک در سفر روحی آدمیت آدم را گرامی می‌دارد. هنر صرفا برای خود هنر نیست، صرفا نشانه‌ای از درک آدم نیست بلکه نقشه‌ای است برای کسانی که از پی ما می‌آیند و در جستجوی حقیقت هستند، آواز حقیقت را بشنوند. مرتضی شهید شاهد است. زنده است و حیات دارد. امروز روزی بود که به عشق معشوق پر کشید و رفت در «فکه» تکه‌تکه‌شده تا در دل آسمان و در جان هزار ستاره بدرخشد، گوش کنید طراوت صدایش هنوز تازه است. بنگرید سبزی نورش هنوز سبزتر از سبز است. یادش گرامی و جاوید باد تا دیر، دیر، دیر.»